مقاصد بی رحمانه، فیلمی درام عاشقانه به کارگردانی راجر کامبل (Roger Kumble) است. دو خواهر و برادر ناتنی حیلهگر در دبیرستانی مجلل در منهتن، شرطی خطرناک میبندند …
خانم و آقای “لیتل” تصمیم میگیرند به خاطر پسرشان “جرج”، بچه ای را به فرزندی قبول کنند. آنان در پرورشگاه به موشی به نام “استوارت” بر میخورند که میتواند حرف بزند، راست راست راه برود، لباس تنش کند و تقریبا هر کاری که یک بچه ی آدم میکند، انجام دهد…
«برگمن» به همراه «مایک والاس» تهیهکنندهی یک برنامهی خبری جنجال برانگیز در کانال CBS به نام «شصت دقیقه» هستند. او همواره به دنبال سوژههای داغ و دردسرساز میگردد که در این حین به یک پروندهی مشکوک در مورد کمپانیهای تولید سیگار برمیخورد. “برگمن” برای به دست آوردن اطلاعات دقیق به سراغ یکی از کارمندان ارشد کمپانی مذکور به نام «جفری وایگند» که اخیرا اخراج شده است میرود، پس از اصرار فراوان برگمن و دادن تضمینهای لازم، از جمله عدم نمایش تصویر او در برنامه، جفری اطلاعات و اسرار بسیار تکاندهندهای را در اختیار برگمن میگذارد و حتی در برنامهی تلویزیونی وی حاضر و پرده از رازی تکاندهنده برمیدارد ولی کمپانیهای عظیم دخانیات مانع از پخش این مصاحبه میشوند...
راوي، جواني پريشان حال پي مي برد که به کمک مشت بازي با دست هاي برهنه، بيش از هر زمان ديگري احساس زنده بودن مي کند. او و تايلر دردن که به دوستاني صميمي تبديل شده اند، هفته اي يک بار با هم ملاقات مي کنند تا با هم مشت بازي کنند. در حالي که افراد ديگري هم به باشگاه شان مي پيوندند، محفل شان به رغم آن که رازي است بين شرکت کننده هايش، شهرت و محبوبيت يک باشگاه زيرزميني را پيدا مي کند...
فدراسیون تجاری، رفت وآمد به سیاره صلح جو نابو را به منظور حل یک کشمکش تجاری کهکشانی مسدود کردهاست. صدراعظم والوروم، رئیس مجلس سنای جمهوری کهکشانی به طور محرمانه دو شوالیه جدای به نامهای کوایگان جین و شاگرد او اوبیوان کنوبی را برای دیدار با فدراسیون تجاری و حل بحران به آنجا میفرستد، غافل از اینکه فدراسیون تجاری با یک لرد سیت مرموز، دارت سیدیوس همپیمان گشته که به آنها دستور داده است تا با ارتش عظیم درویدهایشان به نابو حمله کرده و دو شوالیه جدای را به قتل برسانند...
آقای ریپلی با استعداد؛ فیلمی در سبک تریلر روانشناسانه بر اساسِ رمانی به همین نام نوشتهٔ پاتریشیا هایاسمیت که توسط آنتونی مینگلا ساخته شد. مت دیمون و جود لا از ستارگان فیلم میباشند. این فیلم موفق شد در ۵ رشته، از جمله بهترین موسیقی فیلم، بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی و بهترین بازیگر نقش مکمل کاندیدای جایزه اسکار شود. نیویورک، سال ۱۹۵۰. مردی بنام «تام ریپلی» (مت دیمون) به اروپا فرستاده می شود، تا در ازای گرفتن هزار دلار، یک میلیونر بنام «دیکی گرین لیف» (جود لا) را به خانهاش، یعنی آمریکا باز گرداند. اما وقتی که نقشه اش با شکست مواجه می شود، دست به اقداماتی دور از انتظار می زند.
اندرسون که یک برنامه نویس است متوجه شده که چیزی در دنیا درست نیست, او مدتی است که به دنبال رد پایی از شخصی به نام مورفیوس می گردد تا بتواند با او دیدار کند و برای سوالاتی که در ذهنش دارد جوابی پیدا کند! روزی این تماس از طریق دختری به نام ترینیتی صورت می گیرید و باعث می شود تا زندگی آقای اندرسون به طوری کامل تغییر پیدا و از دنیای ماتریکس بیدار شده تا دنیای واقعی را که سال ها از او مخفی شده بود را ببیند
رزتا دختر جوانی است که همراه با مادرش در یک کاروان کوچک اجارهای در اطراف شهر زندگی میکند، او به دنبال یک شغل و یک زندگی آرام است و میخواهد مستقل و مفید باشد، او چندین بار کار سادهای با دستمزد کم پیدا میکند ولی هر بار به سادگی از آن کار کنار گذاشته میشود و در این جریان با ریکه که یک فروشنده تنقلات و شیرینی خانگی در یک دکه است آشنا میشود و …
از یک کارگر کلینیک سقط جنین با میراث ویژه ای خواسته می شود تا وجود بشریت را از نفی دو فرشتگان مرتکب در تلاش برای سوء استفاده از یک سوراخ حلقه و بهشت بازگرداند.